رسانه را با «جنگ تحمیلی» یک نسبت حرفهای و معرفتی است که نسبت حرفهای را در دوران دفاع مقدس با پوشش تمام ساحتی خبری به انجام رساند. آن گونه که اهالی دورترین نقطه از خط مقدم هم از حماسه مردان معرکه باخبر میشدند. از دیگرسو، فضا را چنان میآراست که مردمان دور و نزدیک، همه خود را درگیر تهاجم دشمن و نقش آفرین دفاع بدانند و کشاورز منتها الیه دیار سیستان وبلوچستان هم برای خود نقشی تعریف کند.
این تکلیف حرفهای رسانه بود که در دوران دفاع مقدس به انجام رسید و در گواهی منصفانه هم رسانه نمره خوبی میگیرد، اما رسانه یک رسالت تاریخی و معرفتی کلانتر هم در نسبت خود با «دفاع مقدس» قائل است و آن، فرهنگ سازی و استخراج ثروت از آن سرمایه راهبردی است؛
چه جنگ برای ما -برخلاف نگاه جهانی- فقط یک رویداد نظامی نبود که با شلیک اولین گلوله آغاز شود و با فرمان آتش بس به پایان برسد. نه، ما وقتی از دل جنگ، به ساحت ممتاز «دفاع مقدس» باریافتیم، با یک مکتب روبهرو شدیم که زندگی سازی در دل مرگ را برایمان معنا میبخشید. معنایی که نگاه ما را چنان تغییر میداد که توانستیم همه تلاش بیگانگان را چنان ناکام بگذاریم که به هیچ یک از اهداف خود در آغاز جنگ نرسند.
ما در این مکتب توانستیم به جهان ثابت کنیم که مولفههای قدرت در این جنگ متفاوت است. به جهان تحمیل کردیم که برای نشان دادن اقتدار فقط توپ و تانک و جنگندههای مدرن کافی نیست. حضور ژنرالهای چهارستاره و طراحیهای جنگی پنج ستارههای شرقی و غربی هم نمیتواند دست برتر را داشته باشد.
گفتیم که قدرت را بمبهای کشنده شیمیایی نمیسازند. ثابت کردیم که ایستادن بر پاهای عاریتی ۸۳ کشور نمیتواند کشور مقتدر را معلوم کند و ارتش ۳۷ ملیتی هم توان ندارد که علاوه بر تحمیل جنگ، خود را هم تحمیل کند. ما در عمل و در روی زمین ثابت کردیم که ایمان به کمال رسیده، باور تمام ساحتی به فرماندهی حضرت ولی، غیرت ملی و انقلابی، روحیه شهادت طلبی، تکیه بر پاهای استوار خویش، اعتماد به توان داخلی، همراهی عمومی مردم، سربازپروری مادران و... مولفههایی هستند که «قدرت برتر» را میسازند.
آن روز ظرفیت رسانهای ما دربرابر رسانههای دشمن، درست مثل نسبت تسلیحاتی ما با آنان بود و در حصر و تحریمی سخت بودیم، اما همچنان که «نامعادله تسلیحاتی» را به نفع خویش برهم زدیم، نسبت دوم را هم به سود جبهه رسانهای انقلاب، تغییر دادیم. ما توانستیم در عرصه اطلاع رسانی و تولید پیام و قهرمان پروری بایسته، کاری سزامند انجام دهیم. آن روز نمیخواستند صدای جبهه به مردم برسد.
میخواستند میان دفاع مقدس و مردم گسست ایجاد کنند و با بزرگ کردن خلأ، این گسست را به گسل تبدیل کنند، اما ما نگذاشتیم. جبهه رسانهای ما چنان کار کرد که پیرزن روستای ما چند عدد تخم مرغ را که همه داشته هایش بود، به عنوان یک تکلیف دینی و ملی به جبهه اهدا میکرد. در همین راهبرد، ما به جایی رسیدیم که اگر پسری شهید میشد، مادرش در همان مراسم تدفین، رزمجامه را بر تن فرزند دیگرش میکرد و او را به معرکه میفرستاد. آری، ما در جبهه رسانهای هم مثل جبهه دفاع، دشمن را شکستیم و تعریفی نو از قدرت بیان کردیم؛ چیزی که امروز هم باید بدان توجه کنیم و در نو شدن جبههها و جنگ ها، با تکیه بر همان تجربه و نوسازی طرحها باز با تولید قدرت فائقه، میدان داری کنیم.